جدول جو
جدول جو

معنی سر به سری - جستجوی لغت در جدول جو

سر به سری
نان روغنی نازک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سربه سر
تصویر سربه سر
سراسر، سرتاسر، همه، همگی، برای مثال عالم همه سربه سر خراب است و یباب / در جای خراب هم خراب اولی تر (حافظ - ۱۱۰۰)، برابر
سربه سر شدن: کنایه از برابر شدن، مساوی شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از در به دری
تصویر در به دری
آوارگی، بی خانمانی، بی سر و سامانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سر به زیر
تصویر سر به زیر
کنایه از محجوب، فروتن
فرهنگ فارسی معین
همگی، همه، همگان، جملگی، مساوی، برابر، یکسان، معادل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پا به پا، پا یا پای، روی هم، همه
فرهنگ گویش مازندرانی
آوارگی
فرهنگ گویش مازندرانی
آدم سر به زیر، سرازیری
فرهنگ گویش مازندرانی